یک مرد در ادامه ی باران بهانه شد
برگشت و در خدای خودش جاودانه شد
با آنکه موج ، موج ، عطش تازیانه بود
حتی برای غربت دریا کرانه شد
وقتی که فتنه طاقت آیینگی نداشت
حتی برای کوفه ی نامرد شانه شد
رقصید و زخم ، زخم به عریان رسید و بعد
رقصید و زخمه ، زخمه پریشان ترانه شد
تا کربلا بهانه شود رو به انتظار
برگشت و در خدای خودش جاودانه شد
کلمات کلیدی :
نمیدانم چرا هر موقع میخوام به صورت مستمر در کنار شما باشم، روزگار مرا از شما جدا می کند. امیدوارم باز چنین نشود
البته در این راه به یاری شما دوستان نیز نیازمندم
کلمات کلیدی :