تو از تمام درختان سرو، سروتری
اگرچه سروتری، ازدحام برگ و بری
میان باغچه در التهاب روئیدن
تو از تمام درختان سرفراز، سری
مگو تو همدم سوز نهان فرهادی
که مثل کوه پر از زخم تیشه و تبری
بگو ترا چه بنامم، بلندبالایی
که در سکوت، نباتی و در سخن، شکری
خیال کوچه قلبم چقدر خاموش است
بیا که بی تو ندارد طنین رهگذری کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 88/9/11:: 2:12 عصر
نظرات ( )
|
|
این هم شعری که من خیلی دوست دارم از خانم الهه میرزایی:
باشد ولی همیشه آبی رنگ، دستم به سمت دست شما بالا!
گیرم که لمس دست بلورینت، فردا مرا هوس بدهد اما...!
زیبا! بدان تلاقی باورها، باریدن همیشه باران نیست
آمیزش دو ابر سبب می شد، دریا پر از حباب شود شبها
آبی ترین حوالی یک بارش! آیا تو را خراب نخواهد کرد؟!
فکرش بکن! ببین چقدر سهل است! دستان ما شبی برسد بالا
اینکه هوا چقدر نفسگیر است، اینکه گریز از تو مرا دیر است
افزایش هجوم عطشناکی است، از باور حضور دو تا تنها
دنیا شبی به دور سرم چرخید، یا نه! سرم به دور زمین زیرا؛
چرخ عبور ریل حوادث را، آن شب نشد نفس بکشم حتی
... باشد تنت به رقص درآید از، تکرار موج موج غزلهایم
آبی ترین طنین تنم دستت، شاید شبی شعف بدهد ما را کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 88/8/16:: 5:50 عصر
نظرات ( )
|
|
این هم شعری زیبا از سرکار خانم سودابه مهیجی:
هر چه پنهان تر شود در کنج غم های خودش
باز او پیداست از چشمان رسوای خودش
انعکاس من در او آیینه بر پا کرده و
می نشیند گوشه ای محو تماشای خودش !
یوسفِ این قصه از کنعانِ شوقی دیگر است
سر نمی پیچد گمانم از زلیخای خودش
صبر کن بگذار تردید از پی تردیدو بعد
گم شود در حسرت امروز و فردای خودش
آه ! اوکه در مسیر هر چه " آدم " دور شد
باز اما می رسد روزی به حوّای خودش
رو به فردا در نبند ای کلبه ی احزان من !
عشق روزی باز خواهد گشت با پای خودش... کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 88/8/12:: 11:46 صبح
نظرات ( )
|
|
گرچه شاید از این مناسبت بسیار نورانی، کمی گذشته باشد اما حیفم آمد این شعر زیبا رو که بقول شاعرها تازه سروده شده رو براتون ننویسم.
ای آفتاب هشتمین! ای دهر را ناموس ای دست باران خیزِ تو در دست اقیانوس!
دستم بگیر از لطف، ای بی انتها قدّیس! پایم رسان تا عشق، تا قرب تو، تا پابوس
صحن تو بر تر از بهشتِ تجری الانهار قدر کبوترهای تو افزون تر از طاووس
ای در شرف، پروردگار هر چه نیکویی! وی در شفا، آموزگارِ هرچه جالینوس!
هرگز نشد کس از حریم قرب تو محروم هیهات اگر بازآیم از درگاه تو مأیوس
چون تو نخواهد یافت هرگز، ای خداباور! صدبار اگر در شهر گردد، شیخ با فانوس
با دست خالی آمدم تا پرشوم از مهر در بیکرانت غرق کن ای روح اقیانوس
کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 88/8/11:: 5:58 عصر
نظرات ( )
|
|
سلامی به روشنی مهتاب به همه شما دوستان
چند صباحی به علت برخی مشکلات، نتوانستم بروز باشم اما حالا وقت آن رسیده است که با مطالبی جدید و شاید روندی جدید در خدمت شما باشیم
امیدوارم مرا در این راه ، یاری نمائید. کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 88/8/11:: 8:16 صبح
نظرات ( )
|
|
من در این کلبه خوشم - تو در آن اوج که هستی خوش باش
من به عشق تو خوشم - تو به عشق هر که هستی خوش باش کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 87/8/22:: 10:11 عصر
نظرات ( )
|
|
شاید کسی رو که با او خندیدی فراموش کنی،
اما کسی رو که با او گریستی، هیچ وقت نمی توانی فراموش کنی
کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 87/7/27:: 1:21 عصر
نظرات ( )
|
|
گذشته کتابی است که آنرا باید بارها خواند و از آن تجربه آموخت.
آینده کتابی است که اکنون توسط تو نوشته می شود
پس بکوش تا آنچه را می نگاری بعد از خواندنش لذت ببری کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 87/7/6:: 12:11 عصر
نظرات ( )
|
|
بر خاک بخواب نازنین تختی نیست
آواره شدن حکایت سختی نیست
از پاکی اشکهای خود فهمیدم
لبخند همیشه راز خوشبختی نیست کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 87/6/19:: 12:52 عصر
نظرات ( )
|
|
تک درخت خاطراتم بر لب ساحل شکست
گرچه دورم از نگاهت، یاد تو در دل نشست کلمات کلیدی :
ن : امیررضا احرامیان پور
ت : 87/5/29:: 2:10 عصر
نظرات ( )
|
|
|